درانتظارظهورت چه رنجهاکه کشیدم
برفت عمرونشدباروردرخت امیدم
بیاددیدن رویت،چه ناله هاکه نکردم
زگلستان جمالت گلی دریغ نچیدم
شبان تیره بسی خون دل زدیده فشاندم
دریغ ودردکه جزسوزوسازهیچ ندیدم
به هرکجاگذرم شدسراغ وصل توجستم
زفرط شوق لقایت به کوه ودشت دویدم
زهرکه بوی ببردم که ره به سوی تودارد
به عجزولابه لقای توراازاوطلبیدم
دل شکسته وچشم پراب ودل پریشان
بیادوصل توشاهاطمع زخلق بریدم
به گوشه ای بنشینم به گرد جمع نگشتم
به غیرطعن رقیبان زین وان نشنیدم
شهاتواگهی ازسوزش دل من حیران
درانتظارلقایت به ارزونرسیدم