پسر سیستان

گل اگر خار نداشت،دل اگر بی غم بود،اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود،زندگی، عشق، اسارت، قهر،آشتی، همه بی معنا بود.

پسر سیستان

گل اگر خار نداشت،دل اگر بی غم بود،اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود،زندگی، عشق، اسارت، قهر،آشتی، همه بی معنا بود.

آقا تو را به حضرت زهرا ظهور کن

دل را پر از طراوت عطر حضور کن

آقا تو را به حضرت زهرا ظهور کن

آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه

برگرد و شهر را پر از امواج نور کن

شب های جمعه یاد تو بیداد می کند

آدینه ای ز کوچه دنیا عبور کن

آقا چقدر فاصله اندوه انتظار فکری

برای این سفر راه دور کن

زین کن سمند حادثه را تکسوار عشق

جان را پر از شراره ی غوغا و شور کن

آقا چقدر ضجه زنیم و دعا کنیم

یا بازگرد یا دل ما را صبور کن

چه جمعه ها

  

 

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح ، ظهر نه غروب شد نیامدی

مژده آمدن

  

زهی جمال رخش کرده پرتو افشانی

به ماه چارده و آفتاب رخشانی

زهی ولی خدا قطب عالم امکان

جهان جود و کرم پیشوای یزدانی...

 

ادامه مطلب ...

امید سفر

  

 

ای معنی ات فراتر از ادراک آب ها

سجاده سجود سپید سحاب ها

وقتی دو چشم گرم تو می تابد از یقین

گم می شوند سایه شوم سراب ها

تا طرح خنده های تو را نقش کرده اند

آتش فتاده است به رویای قاب ها

باری کنار دست رسای تو کوته است

پرواز پر شکوه و بلند عقاب ها

اینک پر است از کلماتی حقیر و گیج

دشت خراب و خلوت و خاموش خواب ها

اینک تهی ست چهره دریا ز موج ها

اینک پر است ساحل ما از حباب ها

برگرد ای امید سفر تا ستاره ها

کم مانده است حوصله این طناب ها

برگرد ای بدون تو امروز ناتمام

برگرد ای فراتر از ادراک آب ها

 

گل شب بوی بی نشان من



                گرفته بوی توراخلوت خزانی من

           کجایی ای گل شب بوی بی نشانی من

 

           غزل برای تو سرمی برم عزیزترین

            اگرشبانه بیایی به میهمانی من

 

        چنین که بوی تنت در رواق ها جاری ست

            چگونه گل نکند بغض جمکرانی من

 

            عجب حکایت تلخی ست ناامید شدن

            شما کجا و من و چادر شبانی من

 

          در این تغزل کوچک سرودمت ای خوب

           خدا کندکه بخندی به ناتوانی من

 

         به پای بوس تو آیینه دست چین کردم

          کجایی ای گل شب بوی بی نشانی من


ای آخرین ستاره



ای آخرین ستاره که تاخیر می کنی

من زود آمدم، تو چرا دیر می کنی

من زود آمدم به یقینی که خواب رفت

خوابی که ای نیامده تعبیر می کنی

ای آخرین ستاره که با خنده ای زلال

شب را اسیر صبح فراگیر می کنی

تنها کجا بهانه ابری که چشم ماست

تنها کجا صبوری تقدیر می کنی؟

با من بگو، نرفته به صبح تو می رسم

یا آن که وعده وعده مرا پیر می کنی؟



درانتظار


 درانتظارظهورت چه رنجهاکه کشیدم

 برفت عمرونشدباروردرخت امیدم

 بیاددیدن رویت،چه ناله هاکه نکردم

 زگلستان جمالت گلی دریغ نچیدم

 شبان تیره بسی خون دل زدیده فشاندم

 دریغ ودردکه جزسوزوسازهیچ ندیدم

 به هرکجاگذرم شدسراغ وصل توجستم

 زفرط شوق لقایت به کوه ودشت دویدم

 زهرکه بوی ببردم که ره به سوی تودارد

 به عجزولابه لقای توراازاوطلبیدم 

 دل شکسته وچشم پراب ودل پریشان

 بیادوصل توشاهاطمع زخلق بریدم

 به گوشه ای بنشینم به گرد جمع نگشتم

 به غیرطعن رقیبان زین وان نشنیدم

 شهاتواگهی ازسوزش دل من حیران

 درانتظارلقایت به ارزونرسیدم